Web Analytics Made Easy - Statcounter

صدام انگار هنوز با ما کار داشت. گفت: حالا دخترم، هلا، گل‌های سفیدی را به نشانه صلح و دوستی میان شما تقسیم می‌کند. این را که گفت، افسری با ظرفی بلوری، پر از غنچه‌های سفید، از راه رسید و ظرف را داد به هلا. دخترک بلند شد، دور میز چرخید و ما هر یک غنچه‌ای رز سفید برداشتیم و در جیب گذاشتیم.

به گزارش برنا؛ احمد یوسف‌زاده یکی از «آن بیست و سه نفر» رزمنده کودکی است که در دوران اسارت با صدام دیدار داشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در آستانه سومین سالگرد شهادت حاج قاسیم سلیمانی به مرور بخشی از خاطرات این رزمنده کرمانی می پردازیم.

جلسه داشت به پایان خودش نزدیک می‌شد، اما صدام انگار هنوز با ما کار داشت. گفت: حالا دخترم، هلا، گل‌های سفیدی را به نشانه صلح و دوستی میان شما تقسیم می‌کند. این را که گفت، افسری با ظرفی بلوری، پر از غنچه‌های سفید، از راه رسید و ظرف را داد به هلا. دخترک بلند شد، دور میز چرخید و ما هر یک غنچه‌ای رز سفید برداشتیم و در جیب گذاشتیم.

کار هنوز تمام نشده بود. صدام دستور داد همه پشت سرش جمع شویم. گفت: حالا می‌خواهم با شما عکس یادگاری بگیرم. این عکس‌ها را می‌گذارند توی آلبوم. شما به عنوان یادگاری با خودتان به ایران ببرید. عکس گرفتن با صدام حسین بیش از حد برایمان سخت و نفرت‌آور بود. اما ما اسیر بودیم و چاره‌ای جز انجام دادن فرمان نداشتیم. با اکراه جمع شدیم پشت صندلی صدام.

به دستور، منصور و جواد و حمید در صف اول، درست پشت سر صدام، قرار گرفتند. حال بدی داشتم. ثانیه‌ها به تلخی می‌گذشت. نمی‌خواستم در عکس دیده بشوم. پشت سر آخرین نفر قرار گرفتم. سرم را پایین گرفتم. زانوهایم را خم کردم و تقریباً از دید عکاس‌ها پنهان ماندم. پیش از این با همین ترفند خودم را از دید قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ثارالله، پنهان کرده بودم که از صف اعزام بیرونم نکشد.

همه چیز برای گرفتن یک عکس یادگاری مهیا بود. اما این عکس چیزی کم داشت؛ لبخندی که روی لب‌های ما باشد تا با لبخندهای مداوم صدام در هم بیامیزد و فضای عکس را کاملاً عاطفی کند. صدام زیرکانه برای عوض کردن چهره درهم رفته ما دست به کار شد. از ما پرسید: کدام یک از شما می‌تواند یک جوک تعریف کند؟ هیچ کس پاسخ نداد. صدام کوتاه نیامد. گفت: پس هلا برا شما یک جوک می‌گوید.

هلا، بعد از تقسیم کردن گل‌های سفید، سرجایش برگشته بود تا نقاشی‌ای راکه ابتدای جلسه شروع کرده بود تمام کند. صدام دستی روی سر دختر شش ساله‌اش کشید و گفت: هلا، تو بلدی برای این بچه‌ها جوک تعریف کنی؟ هلا لحظه‌ای کوتاه سرش را از روی کاغذ نقاشی‌اش برداشت و کودکانه گفت: «نچ»!»

انتهای پیام

 

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

منبع: خبرگزاری برنا

کلیدواژه: ایران صدام حسین قاسم سلیمانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۵۲۹۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصاویر سد شاه قاسم یاسوج

دیگر خبرها

  • پیشنهاد اغواکننده به اسطوره فوتسال ایران برای تبلیغ برنج!
  • ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه!
  • افشاگری‌های عضو جدا شده از منافقین در دادگاه درباره همکاری های نظامی این گروهک با ارتش صدام
  • ماجرای اظهار نظر سردار سلیمانی در سریال پایتخت ۵
  • انگیزه پنهان آمریکا در مخالفت با تجمع‌های دانشجویی
  • تصاویر سد شاه قاسم یاسوج
  • حماسه‌سازی رزمندگان باعث ناکامی دشمن در جنگ تحمیلی شد
  • آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
  • مردمی کردن بازسازی عتبات، ایده‌ شهید حاج قاسم سلیمانی بود
  • تاریخ برده‌داری به زبان طنز